🌿داستان توبه آهنگر🌿

🔸راوى این داستان عجیب مىگوید:

🔻در شهر بصره وارد بازار آهنگران شدم، آهنگرى را دیدم که آهن تفتیده را با دست روى سندان گذاشته و شاگردانش با پتک بر آن آهن مىکوبند.

🔻به تعجّب آمدم که چگونه آهن تفتیده دست او را صدمه نمى سوزاند؟ از آهنگر سبب این معنا را پرسیدم،گفت: سالى بصره دچار قحطى شدید شد به طورى که مردم از گرسنگى تلف مىشدند، روزى زنى جوان که همسایه من بود پیش من آمد و گفت: از تلف شدن بچه هایم مىترسم چیزى به من کمک کن، چون جمالش را دیدم فریفته او شدم، پیشنهاد غیر اخلاقى(زنا) به او کردم، زن دچار خجالت شد و به سرعت از خانه ام بیرون رفت.

🔻پس از چند روز به خانه ام آمد و گفت: اى مرد! بیم تلف شدن فرزندان یتیمم مىرود، از خدا بترس و به من کمک کن.

🔻باز خواهشم را تکرار کردم، زن خجالت زده و شرمنده خانه ام را ترک کرد.

🔻دو روز بعد مراجعه کرد و گفت: به خاطر حفظ جان فرزندان یتیمم تسلیم خواسته ات هستم.مرا به محلّى ببر که جز من و تو کسى نباشد.

🔻او را به محلّى خلوت بردم، چون به او نزدیک شدم به شدّت لرزید، گفتم: تو را چه مىشود؟ گفت: به من وعده جاى خلوت دادى، اکنون مىبینم مىخواهى در برابر پنج بیننده محترم مرتکب این عمل نامشروع شوى، گفتم: اى زن! کسى در این خانه نیست،
چه جاى این که پنج نفر باشند، گفت: دو فرشته موکل بر من، دو فرشته موکل بر تو و علاوه بر این چهار فرشته،
خداوند بزرگ هم ناظر اعمال ماست، من چگونه در برابر اینان مرتکب این عمل زشت شوم؟

کلام آن زن در من چنان اثر گذاشت که بر اندامم لرزه افتاد و نگذاشتم در آن عرصه سخت دامنش آلوده شود، از او
دست برداشتم، به او کمک کردم و تا پایان قحطى جان او و فرزندان یتیمش را حفظ نمودم، او به من به این صورت دعا کرد:

🔻خداوندا! چنانکه این مرد آتش شهوتش را به خاطر تو فرو نشاند، تو هم آتش دنیا و آخرت را بر او حرام گردان. بر اثر دعاى آن زن از صدمه آتش دنیا در امان ماندم.

🍀🌸🌺🌼🌳🌿🍀🌸🌺🌼🌳🌿🍀🌸