📌 #پندانه

🔸دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند.

🔹یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌برد، اما به محض آن‌که بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می‌خورد به دام می‌افتد.

🔸ولی شیر دوم موفق می‌شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می‌افتد و به باغ وحش بازگردانده می‌شود حسابی چاق و چله است.

🔹شیر نخست که در آتش کنجکاوی می‌سوخت از او پرسید: «کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟!

🔸شیر دوم پاسخ می‌دهد:
«توی یکی از ادارات دولتی».
هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را می‌خوردم و کسی هم متوجه نمی‌شد !!!
«پس چطور شد که گیر افتادی؟!!!

🔹شیر دوم پاسخ می‌دهد:
«اشتباها آبدارچی را خوردم» چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند.

بر گرفته از:
📚کتاب توسعه یا چپاول

نوشته :
👤پیتر اوانز